آه که چقدر سخت است لحظه های دور از تو بودن

آه که چقدر تلخ است بی تو بودن

گاهی از این زندگی خسته میشوم ،

گاهی نیز از عشق دلشکسته میشوم!

گاهی در گوشه ای تنها مینشینم واشک میریزم،

گاهی نیز عکسهایت را در آغوش میگیرم

واز دلتنگی ات گریه می کنم این است رسم عشق،

چقدر دردناک است این لحظه های عاشقی

پشیمانم از این که عاشقم، پشیمانم از اینکه در دام عشق گرفتارم

کاش که عاشق نمیشدم ،تنهای دوای درد من است

دلم نمی آید رهایت کنم،حالا که عاشقت هستم

دلم نمی خواهدقلب مهربانت را بشکنم

گر چه من از کرده خود پشیمانم،اماچون باتو هستم خوشبخترینم

آنقدر دوستت دارم که دلم نمیخواهدبگویم فراموشم کن

آه که چقدر این لحظه ها نفسگیر است،آه که چقدر این قلب من نمیسازد

میدانم اگر باتو باشم فردا که رسید

حال وهوای من از امروز دلگیر تر است

آه که چقدر این لحظه های بی مروت است

قلب من بی طاقت است،چشمهایم دیگر اشکی ندارند برای ریختن

نمیدانم از دوری تو اشک بریزم ،یا از دلتنگی ات!

نمیدانم غصه امروز را بخورم،یا غم فردا را بکشم

نه دیگر کار من از کار گذشته است ،راهی جز عاشق ماندن و

غم وغصه های عشق را تحمل  کردن نیست

باید سوخت....باید در راه عشق نابود شد ...آه که چقدر تلخ است

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: